علت دیوانگی!

پزشک قانونی به تیمارستان دولتی سرکشی کشید و مردی را میان دیوانگان دید که به نظر خیلی باهوش می‌آمد. او را صدا کرد و با کمال مهربانی پرسید : میبخشید آقا شما را به چه علت به تیمارستان آوردند؟ مرد در جواب گفت: آقای دکتر! بنده زنی گرفته‌ام که دختر هجده ‌ساله‌ای داشت. یک روز پدرم از این دختر خوشش آمد و او را گرفت و از آن روز، زن من مادرزن پدر شوهرش شد. چندی بعد دختر زن من که زن پدرم بود پسری زایید که نامش را چنگیز گذاشتند. چنگیز برادر من شد زیرا پسر پدرم بود.اما در همان حال نوه زنم بود و از اینقرار نوه بنده هم می‌شد و من پدر بزرگ برادر ناتنی خود شده بودم. چندی بعد زن بنده هم زایید و از آن روز زن پدرم خواهر ناتنی پسرم و ضمنا مادر بزرگ او شد. در صورتی که پسرم برادر مادربزرگ خود و ضمنا نوه او بود.از طرفی چون مادر فعلی من، یعنی دختر زنم، خواهر پسرم می‌شود، بنده ظاهرا خواهرزاده پسرم شده‌ام. ضمنا من پدر و مادر و پدربزرگ خود هستم، پسر پدرم نیز هم برادر و هم نوه من است! آقای دکتر!‌ اگر شما هم به چنین مصیبتی گرفتار می‌شدید،‌ قطعا کارتان به تیمارستان می‌کشید!

نظرات 5 + ارسال نظر
طاها چهارشنبه 11 بهمن 1385 ساعت 08:50

به! سلام داش نیما.
مبارکه.
خوش بنویسی اینشاالله.
جان من شعرهایی که مینویسی شاعرشم بنویس:دی
ماچ.

علیک سلام آقا طاها!
اسم شاعر هاشون رو هم حتما مینویسم:D
موچ=))

[ بدون نام ] چهارشنبه 11 بهمن 1385 ساعت 11:34

سلام نیما جان خیلی اتفاقی داشتم از این جا رد می شدم گفتم یه نظری هم بدم ... اون تک بیت رودکی رو هم که بالای وبلاگته خیلی دوست دارم... امیدوارم موفق باشی!!

طاها :اگه منظورت آخرین شعریه که نوشته فکر کنم مطلع یکی از قصیده های فرخی سیستانی باشه

سلام آنا جان! بازم به این وبلاگ و هم به آریان تاک سر بزن.جات تو انجمن ادبیات خالیه. ممنون شما هم موفق باشی!

آنا چهارشنبه 11 بهمن 1385 ساعت 11:36

ببخشید یادم رفت اسممو بگم

طاها پنج‌شنبه 12 بهمن 1385 ساعت 02:01

سلام آنا. خوبی؟ جات تو آریان خالیه.
در مورد تک بیت رودکی باهات موافقم.
آخرین شعر هم غزل سعدیه.

نیما: کلن فضا رو ببر تو شعر که مشتریت شیم :دی

طاها جان قصد من اینه کهوبلاگم فقط راجع به موضوعی خاص نباشه.مثلا هم شعر باشه هم طنز باشه هم مطالب پزشکی و کامپیوتری:D اینجوری واسه هر سلیقه ای مطلبی برای خوندن پیدا میشه!!! ولی به خاطر شما هم که شده شعر بیشتر میزارم.:D

نیلوفرانه پنج‌شنبه 12 بهمن 1385 ساعت 09:42

سلام. مبارکه نیما خان. وبلاگ قشنگی داری. موفق باشی.

آنا. دلم برات تنگ شده. ای بی وفا!

ممنون نیلوفرانه جان! چشات قشنگ میبینه:D
بازم به ما سر بزن.باشه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد